ارسطوارسطو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

جيك جيك مستون مامان يدونست

ني ني عمه هم كه بدنيا اومد...

سلام گل پسرم. سلام مهربونم . با ني ني عمه اي در چه حالي ؟ هان! راستي تو به اسم عباش اونو ميشناسي. خيلي برام جالبه . از وقتي كه ني ني ( اميرحسين ) بدنيا اومد تو اونو با اسم عباش يا ابوالفژل صدا ميزني در صورتي كه اين دو اسم و حتي نشنيده بوده اي ( از هيچكس ) ديروز عمه اي اومده بود و وقتي من سركار بودم هر دو شما رو حمام داده بود .شنيدم خيلي بهت خوش گذشته . امروز عمه به من زنگ زد و گفت : به ارسطو گفتم بريم با داداشي حموم به به ؟ تو هم زود رفته بودي و 2 تا حوله كه يكي كوچيك بود و يكي ديگه بزرگ اورده بودي . فداي عقل و شعور و فهمت بشه مادر . عاشقتم . ...
17 بهمن 1390

ني ني عمه هم كه بدنيا اومد...

سلام گل پسرم. سلام مهربونم . با ني ني عمه اي در چه حالي ؟ هان! راستي تو به اسم عباش اونو ميشناسي. خيلي برام جالبه . از وقتي كه ني ني ( اميرحسين ) بدنيا اومد تو اونو با اسم عباش يا ابوالفژل صدا ميزني در صورتي كه اين دو اسم و حتي نشنيده بوده اي ( از هيچكس ) ديروز عمه اي اومده بود و وقتي من سركار بودم هر دو شما رو حمام داده بود .شنيدم خيلي بهت خوش گذشته . امروز عمه به من زنگ زد و گفت : به ارسطو گفتم بريم با داداشي حموم به به ؟ تو هم زود رفته بودي و 2 تا حوله كه يكي كوچيك بود و يكي ديگه بزرگ اورده بودي . فداي عقل و شعور و فهمت بشه مادر . عاشقتم . ...
17 بهمن 1390

عاشقتم

سلام پسر گلم .خوبي ؟ همين الان تماس گرفتم خونه و سراغتو گرفتم . باز هم مثل هميشه فضولي...بابا داشت تو رو آماده مي كرد كه ببره پيش عمه اي . آخه ني ني عمه كه بدنيا اومده ديگه عمه اي بايد اونو مثل تو يكم بزرگ كنه تا حال مامانشم خوب بشه. ديشب مي خواستيم بريم پيش ني ني . هر چي ازت مي پرسيديم اسم ني ني چيه ، با لحن كودكانه و شيرينت ميگفتي عباش. يا مي پرسيدم ني ني چي گفت ؟ خيلي سريع ميگفتي بدو بدو بدو ... قبل از اينكه بريم خونه عمه اي ،رفتيم و يك اسب خريديم كه فروشنده مي گفت تا 150 كيلو وزن و تحمل مي كنه . يه وقت اينقدر بزرگ نشياااااااا. آخر شب هم كه مي خواستم بخوابونمت كلي واسه بابايي گريه كردي كه آخر هر چي خورده بودي ( گلاب بروت)...
8 بهمن 1390

عاشقتم

سلام پسر گلم .خوبي ؟ همين الان تماس گرفتم خونه و سراغتو گرفتم . باز هم مثل هميشه فضولي...بابا داشت تو رو آماده مي كرد كه ببره پيش عمه اي . آخه ني ني عمه كه بدنيا اومده ديگه عمه اي بايد اونو مثل تو يكم بزرگ كنه تا حال مامانشم خوب بشه. ديشب مي خواستيم بريم پيش ني ني . هر چي ازت مي پرسيديم اسم ني ني چيه ، با لحن كودكانه و شيرينت ميگفتي عباش. يا مي پرسيدم ني ني چي گفت ؟ خيلي سريع ميگفتي بدو بدو بدو ... قبل از اينكه بريم خونه عمه اي ،رفتيم و يك اسب خريديم كه فروشنده مي گفت تا 150 كيلو وزن و تحمل مي كنه . يه وقت اينقدر بزرگ نشياااااااا. آخر شب هم كه مي خواستم بخوابونمت كلي واسه بابايي گريه كردي كه آخر هر چي خورده بودي ( گلاب ب...
8 بهمن 1390